کاش ما نیز چون ابرها
گریستن را می دانستیم
و چون گلهاخندیدن را
کاش ما نیز چون آب روان
راه خود را باز می یافتیم
راهی که از آب بودن
به آب بودن می رسد

بیژن جلالی

دیدید بعضی وقتها دنیای آدم تک رنگ میشه؟سفید،سیاه یا خاکستری؟ دیدید بعضی وقتها انگار پرتاب شدید توی یک مایع شیری رنگ چسبناک. بعضی وقتها که حس می کنید زیر آبید و دارید باچشم های باز همه جا رو نگاه می کنید اما نمی ترسید . احساس نمی کنید دارید غرق میشید ولی منتظرید بیایید به سطح ... فقط منتظر،بدون هیچ تلاشی .توی این مایع غلیظ هیچ چیز نیست ، هیچ نوری بهش نمی تابه ، هیچ چیزی شیارش نمیده، حتی یک شیار کم عمق. همه چیز ساکنه و شما فکر می کنید باید منتظر باشید، فقط منتظر برای چیزی که نمی دونید چیه. یک انتظار شیری رنگ بدون هیچ احساسی.
خوب، من الان توی همون مایع شیری رنگ هستم بدون هیچ احساسی و تنها با انتظار...انتظاری که می تونه چند لحظه دیگه تموم بشه بدون اینکه توی جعبه ای که منتظر باز شدنش بودم چیزی باشه.

گزارش آخر:شمعی در باد

حکایت این فیلم همان حکایت بلند کردن چند هندوانه است با یک دست.  مشکلات فراوان جوانان این روزگار که گفته می شود و در حد همان گفته شدن باقی می مانند،همه چیز در سطح. تمام چیزی که مرا درسالن نگه داشت بازی خوب و روان شهاب حسینی بود و حیف از او که در این فیلم بازی کرده بود.
پرونده جشنواره امسال با شمعی در باد برای من بسته شد . امروز به سفر میروم و حسرت به دل دیدن دوئل می شوم. هر کس دید برای شادی روح من هم یک صلوات بفرستد. اسامی نامزدها هم اعلام شد. رسم عاشق کشی وشهرزیبای محبوب در لیست هستند و دوئل حسرتی. ( حسرتش بیشتر از این جهت است که بلیطش را دارم و نمی توانم ببینم.)  
تعطیلات به همه خوش بگذره لطفا!

من اغفال شدم

بالاخره من تحملم رو از دست دادم و افتادم به جون قالب بیچاره. البته لوگویی که نانا برایم درست کرده بود بیشتر وسوسه ام می کرد . بنابراین با تشکر فراوان از نانا اعتراف می کنم که من بازهم توسط خودم اغفال شدم.

گزارش پنچم:باج خور

اسی(فریبز عرب نیا) توسط توفیق (ایرج نوذری ) از زندان آزاد میشود .توفیق ازاو می خواهد تا در عوض 10 میلیون رعنا (نیکی کریمی)  که زمانی همسر او بوده است را بکشد . اسی به سراغ رعنا می رود ولی از کشتنش صرف نظر می کند. توفیق که حالا گمان میکند رعنا کشته شده است  درصدد بر می آید تا اسی را از میان بردارد ولی موفق نمی شودو اسی زخمی شده و رعنا او را به آپارتمان یک دکتر آشنا(مهدی احمدی) میبرد. رعنا سعی می کند تا اسی را متقاعد کند برای کشتن توفیق با او همدست شود ولی اسی زیر بار نمی رود اما مرگ دوست اسی ،علی(شاهد احمدلو)  به دست توفیق تصمیم او را عوض می کند ، به سراغ توفیق می رود تا طلب خود و رعنا را از او بگیرد. در دفتر توفیق با او درگیر می شود و درست زمانی که به نظر می اید توفیق پیروز می شود رعنا با  چند ضربه چاقو او را از پای در می اورد. رعنا و اسی با تمامی پولهای  توفیق به اپارتمان اقای دکترمی روند.  آقای دکتر سر می رسد ، به اسی می گوید که همسر رعناست و حالا که پول ها به دست آمده اند تصمیم دارد او را بکشد. گلوله ای که دکتر شلیک می کند رعنا را زخمی می کند و اسی دکتر را می کشد وبا پولها فرار می کند اما به پلیس برمیخورد و او هم کشته می شود.
باید اعتراف کنم که باج خور یک غافلگیری اساسی بود. بعد از دیدن شبهای روشن توقع دیدن چنین فیلمی را نداشتم.سومین ساخته فرزاد موتمن به نحو غریبی من را یاد غرب ردراک  انداخت هرچند شباهتی بین عرب نیا و کیج نیست ولی موضوع آنها بسیار شبیه است. شاید عرب نیا برای تکرار نقش بسیار تکرار شده اش مشکلی نداشته باشد ولی نقشی  که به نیکی کریمی سپرده شده بود اصلا با او جور در نمی آمد .در کل من کارت نظرخواهیم را در قسمت ضعیف انداختم.

گزارش چهارم :شهر زیبا

شهر زیبا حکایت نوجوانی ست که سعی می کند تا دوستش را از اعدام برهاند. اکبر به جرم قتل در کانون به سر می برده و با رسیدن به 18 سالگی به زندان بزرگسالان برده می شود تا زمان اعدامش فرا برسد. اعلا(بابک انصاری) از کانون خارج می شود تا با کمک خواهر اکبر(ترانه علی دوستی) رضایت شاکی (فرامرز قریبیان ) که اتفاقا خیلی هم اصرار به قصاص دارد و به هیچ صراطی مستقیم نیست بگیرد ولی مشکلی پیش می آید: قاتل مرد است و مقتول زن. برای اعدام قاتل باید نصف دیه او را پرداخت کرد ولی شاکی توان پرداخت این مبلغ را ندارد و ناچار به گرفتن دیه راضی می شود. اما خانواده قاتل هم استطاعت پرداخت دیه را ندارند. بنابراین شرطی گذاشته می شود .اعلا که حالا به  فیروزه علاقه مند است باید با دختر بیمار ابوالقاسم ازدواج کند . نتیجه را در فیلم ندیدیم ، از بابک انصاری که در سالن بود هم پرسیدیم ولی جوابش این بود که هر پایانی می خواهید برایش بگذارید.
با دیدن رقص در غبار و شهر زیبا مشتاقانه منتظر فیلم بعدی اصغر فرهادی خواهم ماند.

یک توضیح هم درباره رسم عاشق کشی بدهم. رسم عاشق کشی ربطی به هیچ عاشقی ندارد و در واقع رسمیست در بین قاچاقچیان چوب (اگر از فیلم درست فهمیده باشم) برای کشتن : هر نفر یک ضربه چاقو می زند .

گزارش سوم:رسم عاشق کشی

راستش اسم خسرو معصومی که آمد، توی ذهنم گذشت درپیت! البته بی دلیل، هیچ فیلم دیگری از معصومی در ذهنم نبود. دیروز اتفاقی برای دیدن رسم عاشق کشی رفتم و راستش از این اتفاق خیلی هم خوشحالم. بسته به سلیقه تون ممکن است از موضوع فیلم خوشتان بیاید یا نه  ولی مطمئن باشید که بعنوان فیلم هیچ چیز کم ندارد. دیروز مدام متوجه تماشاچی ها بودم و جالب بود که یک لحظه هم از فیلم جدا نبودند. داستان خانواده مردی ست که به جرم قاچاق چوب به زندان می رود ومشکلاتی که به این دلیل برایشان پیش می آید. توضیح بیشتری ندارم به جز اینکه این فیلم را ببینید .اگر هم موفق نشدید در جشنواره ببینید اکرانش را از دست ندهید.
تا دیروز که فیلم پنجم برگزیده مردم بود بعد از هم نفس ولی به نظر من از هم نفس خیلی بهتر بود. امروز برای دیدن شهر زیبا می روم. تعریفش را خیلی شنیده ام و با توجه به فیلم قبلی کارگردانش اصغر فرهادی ، رقص در غبار، حدس میزنم عروس تعریفی از کار درنیاید.

از صبح تاحالا داشتم با یک خط کد سروکله می زدم. همه چیز درست به نظر می آمد و این یک خط باید کاری را می کرد که من می خواستم ولی نمی کرد! بعد از شش-هفت ساعت تلاش برای اشکالی که نبود به این نتیجه رسیدم که اگر همین کد را چند خط پایین تر بگذارم جواب می دهد و داد!
به این فکر کردم که در چند درصد موارد فکر می کنیم اتفاقی که می خواهیم باید بیافتد و کاری که انجام می دهیم درست است ولی بعد از مدتها تلاش برای انجامش می فهمیم که از ابتدا جای ما انجا نبوده است؟

گزارش دوم:هم نفس

راستش با کلی امید و آرزو رفتیم برای دیدن هم نفس. نه اینکه انتظار داشته باشم شق القمر باشد یا یک فیلم درجه یک ولی خوب فیلم های فخیم زاده معمولا خوش ساخت هستند. داستان فیلم در مورد مردی(مهدی فخیم زاده)ست که مشکل روانی دارد و چند سالی هم در تیمارستان بوده و حالا تصادفا با خانمی(رویا نونهالی)آشنا میشود که از همسرش جدا شده و با دو بچه اش زندگی می کند . بهروز از خانواده برادرش جدا میشود و با شیرین ازدواج می کند. برادر که نگران حال بهروز هست عکسش رو بعنوان گمشده ای که بیماری روانی هم دارد به روزنامه میدهد . حالا اطرافیان که عکس بهروز را در روزنامه دیده اند بدون اینکه  از جانب او به مشکلی برخورده باشند شروع می کنند به ازار و اذیت. در همین زمان بهروز از طریق شوهر سابق شیرین متوجه میشود که همسرش هم یک بیمار روانی ست که در بیمارستان هم بستری شده است. شیرین کارش را از دست می دهد و به دلیل مشکلات و فشارها بیماریش دوباره بر میگردد و ناچار به بیمارستان روانی برده می شود.شوهر سابقش هم برای گرفتن بچه ها اقدام می کند و به منظورش هم میرسد.
تا اینجا همه چیز بعنوان یک فیلم ، خوب است . اما فصل بعدی که  رفتن داوطلبانه بهروز به بیمارستان و تلاش های خانم دکتر(مریلا زارعی ) برای نجات زندگی آنهاست، بسیار کند و نسبت به نیمه قبلی دارای افت زیادی است. دیوانه هایی که همه حرفهای عاقلانه می زنند و خانم دکتری که سعی دارد تا اطرافیان بهروز و شیرین را متقاعد کند که درباره آنها دچار اشتباه شده اند و به تماشاچی فیلم هم تذکر دهد که دید اکثر مردم نسبت به بیماران روانی اشتباه است . تاکید بر اینکه همه ما دچار رفتارهای نابهنجاری هستیم و کارهای غیر منطقی زیادی انجام می دهیم. با حرف فیلم تا حد زیادی موافقم و فکر می کنم اگر نیمه دوم هم مانند نیمه اول بود فیلمی خوبی می دیدیم.

گزارش اول:جایی دیگر!

طبق برنامه جشنواره قرار بود دیروز تارا را ببینیم اما فیلم نرسید و به جای آن جایی دیگر را نمایش دادند، اولین ساخته مهدی کرم پور که خارج از مسابقه است . یک فیلم با بازیگران و داستانهای زیاد که البته آغاز و پایان هیچ کدام هم مشخص نیست .داستان آدمهایی که هر یک به دلیلی به دنبال جایی دیگر هستند و در آخر هم به این نتیجه می رسند که جای دیگر در وجود خودشان است.  به نظر من که این فیلم در بیان دیدگاه مورد نظرش کاملا در مانده بود . در کل من نپسندیدم دیگران اما، شاید بپسندند. اگر مثل من از گیجی و در هم ریختگی خوشتان نمی اید اصلا به سراغ این فیلم نروید. 
لینک فیلم را پیدا نکردم . عوامل را به یاد ندارم ولی بازیگران: علی مصفا، کتایون ریاحی،احمد نجفی،گل شیفته فراهانی، چکامه چمن ماه،برزو ارجمند ،مانی کسراییان و....