-خیلی خوشحالم که هیچ علاقه ای به فوتبال ندارم مخصوصا از نوع وطنی اش. همین قدر که صحنه های جذابش رو موقع اخبار می بینم کافیه. راستش همیشه فکر می کردم رحمان رضایی جزو معدود بازیکن باتربیت تیم فوتبال ایرانه ولی نمی دونستم دست بزن داره و خوب باید بچه رو گوشش رو کشید بنابراین هر کدوم دو تا بازی محروم شدند . بیچاره نصرتی که فقط می خواست قلنج بازیکن حریف رو بشکنه و چهار تا بازی محرومش کردند. داور خوش قلب هم که اصلا به روی خودش نیاورد که یک اختلاف دوستانه وسط زمین شکل گرفته محروم شد. واقعا آدم لذت می بره فوتبال میبینه البته از نوع ایرانی اش.
- خواهش می کنم فکر نکنید که این انسان مثل مرغ کوکوی ساعت شده، هرازگاهی میاد یک چیزی میگه و می گذاره میره چون من با شادی فراوان مجبورم فردا دوباره برم مسافرت تا هفته آینده.
- آخرین شعر محبوبم رو هم می گذارم،شاید شما هم خوشتان بیاد:
تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم
بایادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم
دل من ز غمت فغان برارد
دل تو ز دلم خبر ندارد
پس از این نخورم فریب چشمت
شرر نگهت اگر گذارد
وصلت را زخدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من ، من و غم تا کی
دردی هست ، نبود درمانم
- نمی دونم خبر مسموم شدن سیصد نفر از اهالی روستای چند چشمه؟ در استان چهار محال و بختیاری رو شنیدید یا نه؟! جدا از اینکه حال چند نفر وخیمه و معلوم نیست آخر و عاقبت ماجرا به کجا برسه نکته تاسف باره دیگه ادامه یافتن سیاست من نبودم دستم بود از طرف مسئولان است. از طرف علوم پزشکی اعلام میشه که علت مسمومیت آلودگی آبه و خرابی دستگاه نمی دونم چی چی و مسئول سازمان آب استان میگه که ما داریم بررسی می کنیم و هنوز معلوم نیست و علوم پزشکی باید نظر بده و وقتی گفته میشه علوم پزشکی گفته دلیلش آب آلوده بوده ادامه میده به هر حال برای ما علت معلوم نیست!
البته من درکش می کنم. طبق رسم این جور حوادث هر کس بمیرد مقصر است و چون هنوز کسی نمرده و فقط حال چند نفر بد است باید صبر کرد تا یکی مرحوم بشه. چون هیچ وقت هیچ اشتباهی از طرف مسئولین صورت نمی گیره و اگر دستگاه نمی دونم چی چی خراب بشه عرض نیم ثانیه تعمیر یا تعویض میشه حتما!
- کسی آهنگ "تنها ماندم" اصفهانی رو شنیده؟ اگر کسی شنیده می دونه شعرش از کیه؟ من خودم حدس می زنم از رهی معیری باشه ولی هر چی دیوانش رو می گردم پیدا نمی کنم. خیلی ممنون میشم اگر بهم بگید.
یعد از تحریر: یادم رفت بگم من لیست همسایه ها رو نمیبینم و خبر هم ندارم کی آپدیت کرده . ببخشید اگر نمی تونم بیام سراغ وبلاگهایی که لینکشون تو ذهنم نیست. اگر هم کسی دلیلش رو می دونه حتما حتما بهم بگه.
آسمانی آبی
که سلامش کردم
و رسیدم جایی که
کوچه باغی بود
جوی آبی
و درختانی که
واقعیت بودند.
و نشستم در ایوان
و شنیدم می گفت
برگ باباد سلام!
و شنیدم می خواند
آب حوض در پاشویه.
و نشستم لب جوی
و سپردم خود را به صدای پسر همسایه
که چه شیطان می گفت: سلام!
و شنیدم می گفت:
" هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود."
گوییا همه چیز مشکل شده
جز تماشای پرواز
پرندگان
وآنچه مربوط به رفتن
ودیگر نبودن است.
میخواهم بروم...نه به یک جای دور، نه برای همیشه. میخواهم بروم سفر فقط برای چند روز.
ولی این اولین باری ست که تنها میرم سفر...بدون خانواده دوست یا آشنایی...باید تمام حجم کوله پشتی ام را خودم به دوش بکشم . باید هوا را تنهایی فرو بدهم ... باید دنیا راتنهایی ببلعم. به کوهها تنهایی عاشق بشوم. به رودها تنهایی سلام کنم. به درختان تنهایی چشمک بزنم ...
دیشب باران آمد... دیشب جیرجیرکها تا صبح می خواندند... ماه نبود ستاره نبود ولی جیرجیرکها می خواندند. شاید برای کسی که نیمه شب امیدوار دیدن ستاره ها به آسمان چشم دوخته است.
دیشب باران آمد ، جیرجیرکها خواندند و من فردا تنها می روم سفر. قلبم سخت می تپد. این همه کم است؟ من ، خدا و عاشقانه های طبیعت...
این شبها ماه چه دزدانه به سراغم میاد، پاورچین پاورچین . میاد پشت پنجره اتاق و با لبخندی مرموز بهم خیره میشه. بهم خیره میشه و اجازه میده بهش نگاه کنم و لبخند بزنم. وادارم می کنه فکر کنم و بفهمم که من هنوز هم در این دنیا آویزانم ...خوب اینطور که معلومه خواب بهاری هم دوایم نکرده است!
وچنان بی تابم ،که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تاسر کوه.
دورها آوایی ست که مرا می خواند.